حکایت اولین نمایش
دو هفته پیش به دیدن نمایش پرنده و فیل رفتیم که توسط گروهی از معلولان در مشهد اجرا شد. درباره نمایش حرف نمی زنم هر چند که پست مفصلی خواهد شد ولی می خواهم راجع به دیانا بگم که حکایتی است شنیدنی. از همان اول که وارد سالن شدیم دیانا همش حرف میزد و سوال می کرد و من نگران بودم که این روند تا آخر ادامه داشته باشد و ما مجبور شویم برای رعایت حال بقیه از سالن خارج شویم البته من از قبل تمهیداتی چیده بودم تا بتوانم دختر گلم را آرام کنم. خوشبختانه کنار صندلی من یک صندلی آبی رنگ کوچک مخصوص بچه ها بود که دیانا خیلی از آن خوشش آمد و رویش نشست و ساناز (عروسک دیانا) را هم روی یک صندلی آبی دیگه پشت سرش گذاشته بود و مامان هم که کلی خوراکی خوشمزه (یعنی آلبا...